بِسم الله الرّحمنِ الرّحیم
فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأى کَوْکَباً قالَ هذا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلین
پس چون شب بر او پرده افکند، ستارهای را دید. گفت: این پروردگارِ من است. و آنگاه چون غروب کرد گفت: غروبکنندگان را دوست ندارم. انعام 76
• اگر کسی آمد و نشست و با شما بحث کرد که چرا این خدا را میپرستید، جوابش را چی میدهید؟! خب لابد اوّل مینشینید و ثابت میکنید که این خدا وجود دارد که بعد برسید به اینکه چنین خدایی شایسته پرستش است. شایستهی ربوبیت است. میتوانید از طریق برهان علّیت، برایش صغری کبری بچینید و آخرش برسید به یک علّت تامّه. و بگویید این علّت تامّه اسمش خداست. همان «الله» ماست. یا با برهان نظم، به مشاهده و دقت توی آفرینش دعوتش کنید و بعد بگویید ناظمِ این مجموعه، همان خدایِ ماست و چنین خدایی را مگر میشود نپرستید؟ یا شاید با ردّ دور و تسلسل، با برهان صدیقین و اصالتِ وجود یا... نمیدانم. فکر میکنید قانع میشود؟!
• شب رسیده بود و ستارهپرستها خدایشان را نشانِ ابراهیم داده بودند. ابراهیم (ع) گفته بود؛ باشد قبول، فرض میکنم این ربّ من است. چند ساعت بعد، ستاره که غروب کرده بود، برای ردّ پرستش آن ستاره فقط یک جمله گفته بود. گفته بود: من این خدا را دوست ندارم. «من غروبکنندهها را دوست ندارم». و این دوستداشتن و دوستنداشتن اگر از فطرتِ آدمها بیاید، انگار محکمترین دلیل است برای ردّ، برای اثبات. خدایی که نتواند محبّت فطریِ آدم را به خودش جلب کند، مستحق ربوبیت نیست. علّامه توی المیزانش ذیل همین آیه، میگوید : «دوستنداشتنِ چیزی با ربوبیتش منافات دارد. بین رب و مربوب یک ارتباط حقیقی وجود دارد که محبّت میآورد. ربوبیت ملازم با محبوبیت است». داشتم فکر میکردم اسم این برهان را باید بشود گذاشت «برهانِ دوستداشتن».
• اگر کسی آمد و نشست و با شما بحث کرد که چرا این خدا را میپرستید، باید بشود در جوابش دوردستها را نگاه کرد و فقط گفت: من خدایی را میپرستم که دوستش داشته باشم.
نویسنده : مریم روستا
نظرات شما عزیزان: